درباره پادکست Yadio.FM

نُتی در دهلیز یادها، آوایی از دل قصه‌ها...

صفحه آغازین پادکست Yadio.FM شاید پیش از به وجود آمدن کلمه پادکست، روزی نوشته شده بود! تنها باید یک نفر آن را روخوانی می کرد، که خودم این بار را سرانجام بر شانه گذاشتم. این روایت آن چیزیست که بسیاری از ما با هم از سالهایی نسبتا دور از سر گذراندیم و و به نوعی سرگذشت بی گذشت نسل ما و تبار ما در اینجا روایت می شود. همه اش هم این ها نیست و قصدم هم سیاه نمایی روزهای تیره و گاهی روشن گذشته نیست. آنچه روایت می کنم گاهی مربوط به یکی دو سال پیش است و گاهی دورتر، اما جهان این روزها، خیلی پر شتاب تر از همیشه گام برمی دارد، فاز لعنتی اش چیست نمی دانم!؟ اما بسیاری از چیزهایی که یادم می آید انگار مربوط به دوره ای دور است حال آنکه خیلی هم دور نیست، فقط سرعت روزها و حجم تغییرات، آن ها را عجیب و غریب نشان می دهد، مثل منوی یکی دو سال پیش یک فست فودی که قیمت هایش مال همین یکی دو سال پیش است ولی به نظر مال یک قرن پیش می آید!

خلاصه در همچین بلبشویی و در چنین جاده سنگلاخ پر پیچ و خمی، قصد ندارم اتومبیلی که ضبطش در خیالم، این پادکست را پخش می کند، در یک مسیر مستقیم برانم. گاهی زبان این پادکست طنزآلود می شود و گاهی آلوده به درد، چرا که  آدمی جمع شلخته ای از این احساسات را در خود دارد ، همچون دیوهایی همواره در جنگ و هر بار که یکی از آن دیوها بر دیگری چیره می شود حس من و زبان من و نوشته هایم و در نتیجه ماهیت هر اپیزود این پادکست عوض می شود. اعتراف می کنم که با نوشتن بیشتر میانه دارم با این حال شاید با زمانه می بایستی پیش رفت و بیشتر حرف های این صفحه را هم در آینده خواهید شنید. اندکی در مورد برنامه های کلی Yadio.FM برایتان می نویسم و بعد هم به نقطه پایان پاراگراف آخر صفحه درباره، در این وب سایت می رسیم.

بر آن نیستم که پادکستی تخصصی در حوزه خاصی داشته باشم، مدعی تخصص در هیچ حوزه ای نیستم و دریایی پهناورم به عمق عمیق یک سانتی متر، می خواهم از هر دری سخنی بگویم. در آینده که شمار اپیزودهای پادکست بیشتر شود، هدف اولیه ای که در ذهن داشتم شکل می گیرد، این که بلاگ هایی در بخش های مختلف از شعر و داستان گرفته تا فیلم و موسیقی داشته باشیم و هر کس به فراخور حالش آن چه می خواهد بشنود.

در ابتدای کار این پادکست و تا زمان شکل گیری بلاگ ها ممکن است ساختار موضوعی اپیزودها فاقد ایده ای همگن و روشن به نظر برسد. این را اینجا نوشتم تا  که بگویم ایده ای روشن  وجود دارد و فقط کمی زمان لازم است تا بلاگهای مختلف پر شوند. مثل چیدن قطعات یک پازل است و تقریبا در میانه کار، کم کم طرح کلی آشکار می شود. به هر حال برای شروع همیشه باید نوک قلم را روی کاغذی گذاشت که به شدت سفید و مبهم به نظر می رسد. کنار من اگر بمانید، اگر جانی و توشی و مجالی باشد، با هم این راه را خواهیم رفت، مقصدی که قرار نیست داشته باشیم، اما دست کم با هم سفر خواهیم کرد. از این که مرا می شنوید و از این که این متن را خواندید سپاسگزارم. شاد و تندرست باشید همیشه و به امید روزهای خوب…

پیمایش به بالا